یواشکی نویسیهای خاله ریزه

ساخت وبلاگ

برای مادر شدن یک دوست مجازی هر چند تا که میتونین صلوات هدیه کنین. ممنونم که همکاری میکنین. انرژیهای مثبتتون رو از این پست دریغ نکنین. مطمئن باشین یه جایی این انرژی توی زندگی خودتونم تاثیر خواهد داشت.

 

 

دانلود صلوات های خاص و زیبا

یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 234 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 22:08

یکشنبه رفتیم بیمارستان صارم . مدارک پزشکیمو نشون دادم دکتر مهربون گفت چیز مهمی نیست ولی وقتی  معاینه کرد گفت باید دوباره سونو بشی ولی یه سونوی خیییییلی دقیق. خداییش وقتی خانوم دکتر به این مهربونی رو دیدم کلا خوب شدم:))) گفت جواب سونوتو برام بخون نیازی نیست دوباره بیایی تهران. خدایا این مدل آدمای خوب رو در پناه خودت حفظ کن:)

یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 176 تاريخ : چهارشنبه 28 مهر 1395 ساعت: 22:08

هر 4 روز رو در منزل بسر بردیم:D جناب "میم" هم که قرار بود برن دیارشون منصرف شدند و کنار من و دخترک چشم طوسی موندن... راستش گلاب به روتون این 4 روز رو اختصاص دادم به پروزه عظیم و بزرگ از پوشک گرفتن دخترک..  هر نیم ساعت یکبار دوان دوان به سوی سرویس بهداشتی :)))))))))) اما خب فقط روز اول سخت بود . بالاخره این پروژه هم به پایان رسید :D حسابی هم خوابیدیم و شکم پروری کردیم.. از همه مهمترررررررررررررر خواهر زاده بزرگه این چند روز مهمان منزل مادرم بود و حسابی از دلتنگیش فارغ شدیم. کوچیکتره رو به دلیل وابستگی و مشکلات بعدیش اجازه دیدنشو نداریم :( فردا بیمارستان صارم وقت دکتر یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : تعطیلات خود را چگونه گذراندید,تعطیلات خود را چگونه گذراندید به زبان انگلیسی,تعطیلات عید خود را چگونه گذراندید,تعطیلات نوروز خود را چگونه گذراندید,تعطیلات نوروزی خود را چگونه گذراندید,تعطیلات تابستان خود را چگونه گذراندید,تعطيلات نوروزي خود را چگونه گذرانديد,انشا در مورد تعطیلات خود را چگونه گذراندید,تعطیلات تابستانی خود را چگونه گذراندید,انشا تعطیلات خود را چگونه گذراندید, نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 25 مهر 1395 ساعت: 0:22

بالاخره رمان مورد نظرم رو یافتم و مشغول خوندنشم.. میتونم بگم شخصیتها مثل همیشه تکراری اند ولی خب جاذبه زیادی داره و منو میخکوب کرده سرجام تا تمومش کنم :)

اسمش زهر تاوان از پگاه .

یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : زهر تاوان,زهر تاوان 98ia,زهر تاوان p,e,g,a,h کاربر انجمن,زهر تاوان برای موبایل,زهر تاوان نودهشتیا,زهر تاوان دانلود,زهر تاوان 98,زهر تاوان اندروید,زهر تاوان epub,زهر تاوان عاشقان رمان, نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 144 تاريخ : شنبه 17 مهر 1395 ساعت: 9:58

از امروز رمان خوندن رو شروع میکنم :) البته دوست دارم چند تایی از کتابهای جلال آل احمد و جمالزاده رو بخونم بعد برم سراغ رمان.   پ.ن1:هوا چند روزی به شدت سرد بود ولی از دیروز یکم دمای هوا رفته بالا.. دلم برای لباسای زمستونیم تنگ شده.. پ.ن2:جناب"میم" این روزها به شدت درگیره کاره و ما خیلی کم با هم در معاشرتیم:((( روزی 12-13 ساعت کار کردن بنده خدا رو کاملا بی انرژی کرده. فکر کنم فعلا این روال ادامه داره چون به شدت از بودجه عقبیم و کارخونه تصمیم داره قبل از اینکه خیلی دیر بشه این کسری رو جبران کنه.. جناب"میم" هم که کارمند آزمایشگاهن از این درگیری بی نصیب نموندن.. یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 136 تاريخ : پنجشنبه 15 مهر 1395 ساعت: 14:21

بله.. بالاخره کنسل شد اومدن هوارتا مهمون.. خدا رو شکر(اسمایلی یه خاله خبیث) :D:Dالبته قرار شده ما بریم ولی اونم به احتمال زیاد کنسله چون سرده و ما فعلا وسیله نقلیه نداریم برای همین بعید میدونم بریم. هرچند که مراسم عزاداریه اونجا خیلی خوبه و تا دلت بخواد نذری میپزن .حالا ببینیم چطور میشه:) دیروزتغییراتی به چیدمان حال دادم خیلیییی این تنوع رو دوست دارم. البته ما فعلا خونمون شبیه خونه قبل از بچه دار شدنمون نیست . بخاطر دخترک همه چیزایی که ممکن بود خطرناک باشه رو برداشتیم و بیشتر تزئینیجات فعلا کنار گذاشته شده. عید امسال ان شاءالله برشون میگردونیم . امشب میخو یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 105 تاريخ : سه شنبه 13 مهر 1395 ساعت: 12:47

حالم خیلی بده. اینقدر بد که حس میکنم دارم میمیرم...

http://parvazeyekfereshte.niniweblog.com

ببخشید اگه تحمل دیدن رنج یک مادر رو ندارید نخونید وبلاگ بالا رو...

یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 157 تاريخ : دوشنبه 12 مهر 1395 ساعت: 9:33

خب خدا رو شکر کاهش ساعت کاری زنان شاغل دارای شرایط خاص هم بالاخره ابلاغ شد.. حالا اینکه چقدر باید صبر کنیم تا کاملا اجرا بشه خدا داند. ولی دستشون درد نکنه خیلی به موقع بود برای من. حدود دو ماهی میشد که ساعت کاریم به روال سابق برگشته و من به شدت به این کاهش ساعت کاری نیاز داشتم.   پریشب شب کله پاچه بار گذاشتم برای صبحونه.. جاتون خالی بسیار لذیذ و خوشمزه بود:D:D:D:D دیشب هم رب بار گذاشتم تا صبح آروم آروم پخت و ما امسال رب خونگی خاله ریزه پز میخوریم:) اصلن این دو روز که تعطیل بودم من همش مشغول بشور بساب و پخت و پز بودم :/:/ از کت و کول افتادم   قوم همسر واسه تعطیلات چه یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : چه خبرا,چه خبر از,چه خبر از ایران,چه خبر از مرتضی پاشایی,چه خبر از پرسپولیس,چه خبر از فراهانی,چه خبر از عراق,چه خبر اندیمشک,چه خبراز کجا,چه خبر از دنیا, نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 143 تاريخ : شنبه 10 مهر 1395 ساعت: 5:31

دخترک چشم طوسی دو ساله دیروز میگفت: مامان بیا بشین اینجا خسته ای ، جون بگیری :))))))))))))))))))))) یعنی اینقدر که ماچش کردم دردش اومد... دقیقا این جمله رو مامانم وقتی از سر کار میرسم خونه بهم میگه.. :D:D:D:D   دیروز هم رفتیم براش خرید یه مغازه خیلی بزرگ که پر بود از کفشهای بچگونه رنگی رنگی.. اگه اجازه میدادم بهش همه اون کفشها رو میخواست امتحان کنه. بعضیهاشون دو برابر پاش بود:)))))))))) بدو بدو میرفت سمت آقای فروشنده میگفت: آقا این چنده؟؟؟؟؟ فروشنده با چشمهای گرد شده قیمت میداد به سرکار خانوم :)))))))))))))))   پ .ن: بچه ها تو این سن اکثرا جملات کوتاه چند کلمه ای باید بگن . دخترک ماه یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 131 تاريخ : چهارشنبه 7 مهر 1395 ساعت: 15:43

پائیز مبارک... این خلوتی اتاق کار رو دوست دارم کلا از شلوغیه محل کار همیشه متنفر بودم.. جای خالی همکارم خیلی به چشم میخوره ولی خلوتیه اتاق و سکوتش دوست داشتنیه. امیدوارم خلوت تر هم بشه :D:D:D:D اوج ترافیک کاریه ما معمولا پایان هر سه ماهه و الان هم مشغول رتق و فتق اموریم.. بزودی کتاب خوندن خصوصا رمان رو شروع میکنم .. فصل شش گیم اف ترونز رو هم باید دانلود کنم شبها خیلی طولانیه و خوراک فیلم دیدن و کتاب خوندنه.. امروز باید بریم خرید پائیزه برای دخترک چشم طوسی.. یه جفت کتونی آدیداس سفید با خطهای طلائی مد نظرم هست امیدوارم بتونم گیر بیارم براش.   یواشکی نویسیهای خاله ریزه...
ما را در سایت یواشکی نویسیهای خاله ریزه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : yaddashte-yek-zana بازدید : 129 تاريخ : دوشنبه 5 مهر 1395 ساعت: 20:45